دوست قدیمی شهید: آقای رسول سعیدی زاده
بیان خصوصیات والای اخلاقی مجتبی انصاری نیاز به بحثی مفصل دارد زیرا این شهید بزرگوار نمونهای از اسوههای مجسم اخلاق حسنه بود. در اینجا به اختصار به ذکر ابعادی چند از ویژگیهای اخلاقی آن شهید میپردازیم.
نگارنده طی مدت بسیار کوتاهی که افتخار دوستی و معاشرت با ایشان را داشتم، جز خوبی، محبت و صمیمیت از وی مشاهده نکردم. به حدی با دوستان صمیمی بود که گویی سالهاست همدیگر را میشناسند. در کردار و رفتار نیک خود هیچگاه تظاهر و ریا نمیکرد و تمام وظایفی که بر عهدهاش بود برای رضای خدا انجام میداد. در آسایشگاه گروهان از اوقات فراغت خود همواره به نحو مطلوبی استفاده مینمود تا جائیکه تعدادی از برادران رزمنده که از نعمت سواد محروم بودند، خواندن و نوشتن را از آن شهید بزرگوار آموختند و به گونهای این امر مهم را انجام میداد که جز خودش و رزمندگان مذکور کسی از آن مطلع نمیشد. مجتبی انصاری همیشه دقایقی قبل از اذان صبح، یک یا چند حدیث را مطالعه میکرد و سپس به اقامه نماز میپرداخت. چهرهاش همواره نورانی و بشاش بود. کمتر حرف میزد و بیشتر عمل میکرد. از اینکه اوقات فراغت را بیهوده بگذراند، کراهت داشت. به همین سبب در لشکر برای سایر رزمندگان کلاس آموزش و تدبّر در قرآن کریم میگذاشت زیرا او در یکی از مدارس علوم دینی مشهد طلبه بود. آن شهید به تمام معنی فردی قانع و زاهد بود به گونهای که در مواقع غذاخوردن- که به سالن غذاخوری لشکر میرفتیم- هیچگاه برای خود به صورت مستقل سهم غذا دریافت نمیکرد. غذای او را معمولا باقیمانده غذا و تکههای نان دیگر برادران رزمنده تشکیل میداد. وقتی که از ایشان سؤال میکردیم که چرا از دریافت غذا خودداری میورزی، پاسخ میداد: اینها همه قابل استفاده است و نباید آنها را دور ریخت و اسراف کرد. نماز شبش ترک نمیشد و نیمه شبها پس از گرفتن وضو به مسجد لشکر میرفت و در سیاهی شب، نماز شب میخواند. ضمن اینکه نسبت به غیبت کراهت بسیار داشت و از آن احتراز مینمود. اگر متوجه میشد شخصی در حال غیبت است فورا حرف او را قطع مینمود و به او تذکر میداد.
به خاطر دارم یک بار که اسم خود را و چند تن از برادران منجمله ایشان را جهت پخش خبر سلامتی ما از برنامهی رادیویی پیک جبهه نوشته بودم وقتی که ایشان متوجه شدند ضمن ابراز ناراحتی، مصرانه از من خواستند که نامشان را حذف کنم. دلیل ایشان این بود که این امکان در اختیار صدها هزار رزمنده حاضر در جبههها قرار ندارد ایشان میخواستند در ردیف همه رزمندگان عزیز باشند.
ساعاتی قبل از آغاز آخرین عملیاتی که مجتبی در آن شرکت داشت، گویی ایشان نسبت به شهادت خویش آگاهی داشتند؛ با همه روبوسی و خداحافظی کردند و گفتند: شاید پس از این همدیگر را نبینیم، مرا حلال کنید. سپس در حالی که به سلاح تیربار مجهز شده بودند و تمثال مبارک حضرت امام خمینی زینتبخش سینهاش گردیده بود به سوی میدان شهادت شتافت. حدود ساعت 3 و 20 دقیقه بامداد روز 25 اردیبهشت 1365 بود که در جریان عملیات دفع پاتک دشمن در منطقه حاج عمران عراق به فیض عظیم شهادت نائل گردید و تا حدود یک سال جسدش مفقودالاثر بود.
محمد فتحی - همرزم شهید
*شهید انصاری به خاطر عشق و ارادتی که به اهل بیت علیهم السلام و اسماء متبرکه آنان داشت، با وجود آنکه والدینش نام ((مهران)) را برای او برگزیده بودند، مع الوصف نام مبارک ((مجتبی)) را برای خود انتخاب کرده بود و دوست داشت همه، او را با این نام صدا بزنند و لذا در بین دوستان و آشنایان مشهور به ((مجتبی)) بود.
*مجتبی انصاری علاقه وافری به یادگیری زبان عربی داشت به همین خاطر از اینجانب درخواست نمود تا زبان عربی را به ایشان آموزش دهم. به همین جهت در مواقعی که فرصتی پیش میآمد با ایشان به عربی مکالمه میکردم و او را تشویق میکردم به زبان عربی با من سخن بگوید.
*وقتی از منطقه عملیاتی برگشتیم از آنجا که با شهید انصاری مأنوس بودم فقدان ایشان برایم بسیار سخت و ناگوار بود طوری که تا مدتها چهره ایشان از مقابلم محو نمیشد و در همه حال به یاد ایشان بودم؛ همین موضوع باعث میشد تا به محض یاد کردن ایشان، اشکهایم به شدت جاری شود.
*پس از مفقود شدن مجتبی انصاری، پدر بزرگوار ایشان برای جستجو و یافتن اثری از فرزندشان به مشهد آمد و از جمله به اینجانب مراجعه کرد و درخواست نمود که به اتفاق به واحد تعاون سپاه مشهد برویم تا فیلمی که از منطقه و تپههای حاج عمران موجود است را مشاهده و مکانی که مجتبی در آنجا مستقر بوده را شناسایی کنم، اما متأسفانه اینجانب علیرغم مشاهده فیلم، به دلایلی نتوانستم در این رابطه کمکی انجام دهم.
*یکی از دوستان ما به نام سید هاشم رضوی که قبل از عملیات از منطقه مرخص شده و به مشهد بازگشته بود، یک شب قبل از شهادت مجتبی، خوابی را دیده و در مورد این خواب طی نامهای بتاریخ 24/2/1365 برای اینجانب چنین نوشته بود:
((... جهت آگاهی بد نیست خواب خود را که از شماها دیشب دیدم بازگو نمایم که بدین صورت بود که در یکی از رواقهای حرم مطهر ظاهرا بود که همگی به دنبال جایی جهت [اقامه] نماز جماعت میگشتیم و بالاخره در مکانی بسیار نزدیک به قبه مطهر حضرت و بسیار باشکوه و پرجلال آنهم، به خاطر وصلشدن پشت سر یکدیگر به نماز ایستادیم و ظاهرا امام جماعت یکی از ائمه یا خود حضرت بودند و تا آنجا که به خاطر دارم قیافه برادر فتحی و انصاری همراه این حقیر را به خوبی بیاد دارم که بودند... تعبیر این خواب چه باشد الله اعلم...)). روح پاکش شاد و راهش پر رهرو باد.